گاهي دلم از رهگذراني كه در اين مسير بي انتها آمدند و رفتند، خسته ميشود.... گاهي دلم از راهزناني كه ناغافل دلم را ميشكنند میگیرد.... گاهي آرزو ميكنم اي كاش... دلي نبود تا تنگ شود... تا خسته شود... تابشكند
نظرات شما عزیزان:
چقدر دلم برای خودم تنگ شده!
چقدر وقت است که آوازی نخوانده ام؟
چقدر وقت است که شعری نسروده ام؟
آخرین باری که پاهایم را در آب روان گذاشته بودم و
به صدای پرنده ها گوش می کردم کی بود؟
چقدر دلم می خواهد روی چمن ها دراز بکشم
و با کف دستهام سبزه ها را لمس کنم.
دلم تنگ شده برای اینکه آنقدر قاصدک فوت کنم تا خسته بشم!
صدام توی قفسه سینه ام حبس شده. می خواهم صدایم را رها کنم:
"قربون خندیدنت، خرامیدنت، چو آهو دویدنت..."
دلم برای یک دل سیر خواب آروم تنگ شده.
برای یک سفر طولانی بدون دلهره کارهای مانده.
دلم برای خودم تنگ شده...
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |